آدام اسمیت و تقسیم کار
⚪️ آدام اسمیت منشاء اصلی افزایش "ثروت ملل" را کار و صنعت انسانی می داند و مى گوید هر چه تقسیم کار در جامعه گستردهتر باشد، توانایی و مهارتهای تولیدی انسانها و نیز اختراع انواع ماشین آلات که خود موجب افزایش ثروت آفرینی انسان مى شود، فزونی مى گیرد. از گذشته های دور برخی از متفکران بر اهمیت تقسیم کار در جامعه اشاره کرده بودند اما اسمیت بر وجه خاصی از تقسیم کار تاکید دارد و آن را نتیجه میل طبیعی انسان به مبادله مى داند. انسانها برای به دست آوردن آنچه نیاز دارند به مبادله متوسل مى شوند یعنی به همکاری و دادوستد داوطلبانه با دیگر هم نوعان می پردازند. این ویژگی انسان متمدن است که برای برآوردن نیازهای خود همانند حیوانات به زور و خشونت دست نمی یازد. تمدن نتیجه همکاری انسانها برای برآوردن نیازهای همدیگر از طریق مبادلات داوطلبانه از طریق سازوکاری است که تقسیم کار نقش تعیین کننده ای در آن دارد.
⚪️ از نظر اسمیت آنچه ثروت در جوامع انسانی را افزایش مى دهد، تقسیم کار و تخصصى شدن تولید است، تقسیم کار خود نتیجه گسترش دادوستد میان انسانها است. در جوامعی که دادوستد میان آحاد آن محدود است، مانند جوامع اولیه انسانی، تقسیم کار هم به همان میزان محدود است اما با گذر زمان که گرایش انسانها به دادوستد موجب گسترش ابعاد مبادلات در جامعه مى شود، تقسیم کار نیز به همان میزان توسعه مى یابد.
⚪️ بنابراین با عمق یافتن بازار و امکان مبادله بیشتر، تقسیم کار و تخصصی شدن تولید نیز گسترده تر میشود. اسمیت در ادامه توضیح مى دهد که یکی از ضروریات گسترش بازار، آسانی حمل و نقل و کم هزینه بودن آن است. او با اشاره به شواهد تاریخی مى گوید علت اینکه شهرها و تمدنهای بزرگ در گذشته همیشه کنار دریاها یا رودخانه های بزرگ به وجود آمدند، آسانی و کم هزینه بودن نسبی حمل و نقل آبی در مقایسه با حمل و نقل خشکی بوده است.
دیوید ریکاردو و تقسیم کار
⚪️ دیوید ریکاردو، اقتصاددان کلاسیک برجسته دیگر، با طرح مفهوم هزینه های نسبی یا آنچه بیشتر به مزیت نسبی معروف شده است، با منطق روشن و دقیقی نشان مى دهد که مشارکت و همکاری داوطلبانه همه انسانها در تقسیم کار، در نهایت به نفع همگان تمام مى شود.
⚪️ فرض کنیم دو انسان هر کدام کفش و کلاه تولید می کنند، و یکی از آنها در هر دو مورد از دیگری برتر است [مزیت مطلق دارد]؛ اما فرض کنیم که برتری وی در تولید کلاه ۲۰ درصد و در تولید کفش۳۳ درصد باشد. آیا به نفع هر دو نفر نخواهد بود که ماهرترین فرد [آنکه مزیت مطلق در تولید هر دو کالا دارد] هم خود را منحصرا صرف تولید کفش کند و دیگری که در هر دو زمینه مهارت کمتری دارد به تولید کلاه بپردازد؟
⚪️ پاسخ ریکاردو به این پرسش مثبت است. شخص الف در تولید هر دو کالای کفش و کلاه نسبت به شخص ب مزیت مطلق دارد اما بهتر است تنها به تولید کفش اکتفا کند که در آن مزیتش نسبت به تولید کلاه بیشتر است، و تولید کلاه را به شخص ب واگذار کند که هزینه اش نسبت به تولید کفش کمتر است. با این تقسیم کار هر دو طرف در مبادله کفش و کلاه منتفع مى شوند.
⚪️ نظریه های مدرن تجارت بین الملل از آن زمان تا به امروز بر اساس این قضیه بنیاد گذاشته شدند. به این ترتیب مضمون اصلی تفکر بدیع ریکاردو تحت الشعاع یک جنبه از کاربرد آن (تجارت خارجی) قرار گرفت، در صورتی که آنچه او در روابط مبادله ای میان انسان ها کشف کرده بود بیانگر یک قانون کلی در روابط اجتماعی است. طبق این قانون، همکاری و مشارکت همه انسانها در جامعه از طریق مبادلات داوطلبانه (آزادانه)، موجب افزایش ثروت و رفاه همگانی مى شود. منظور از افزایش ثروت در سایه تقسیم کار و تجارت، صرفا افزایش مقدار کالاهای تولید شده نیست بلکه افزایش ارزشهای ناشی از خود مبادله یعنی رفاه و رضایت مبادله کنندگان هم است.
در دهه ۱۳۸۰ و طی سالهای ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۶ که رشدهای بالای نقدینگی وجود داشت، اما نرخ تورم در مقایسه با آن قابل توجه نبود، بسیاری از چهرههای سرشناس اقتصاد ایران در گفتوگوهای دوستانهای که با هم داشتیم، اشاره میکردند که گویی رابطه رشد نقدینگی و تورم دیگر برقرار نیست و نظریه پولی باید به فراموشی سپرده شود. اکنون که آن سروران را میبینم، فقط یادآوری میکنم که ادبیات غنی ایران بیربط نگفته است که جوجه را آخر پاییز میشمارند.»
متهم اصلی افزایش قیمت بنزین و همه قیمتها بدون هیچ تردیدی تداوم رشد نقدینگی است و تا زمانی که این متهم اصلی را محاکمه و مجازات نکنیم، افزایش قیمتها و تورم مهمان ما خواهد بود و جهش قیمتهایی که گاهی اوقات بنابه ملاحظات ی سعی داریم آنها را ثابت نگه داریم، ما را غافلگیر خواهد کرد و اگر تمداری هم از وقوع آن جان سالم به در ببرد، یقه تمدار دیگری را خواهد گرفت.
در واقع، ما بسیار قبلتر از آبان ۱۳۹۸ با پذیرش تداوم نرخ رشد بالای نقدینگی همگی توافق کرده بودیم که جهش قیمت بنزین رخ دهد همانطور که پذیرفته بودیم قیمت ارز، مسکن، طلا، گوشت، برنج و افزایش یابد و دچار شوک شود. البته در هر صورت، قربانی اصلی این تداوم تورم و این افزایش شوکآسای قیمتهایی چون نرخ ارز و قیمت بنزین نیز دهکهای مظلوم پایین جامعه هستند که حفاظی در برابر شوکهای قیمتی ندارند.
آنچه بیان شد، به آن معنی نیست که تگذار پولی باید رشد نقدینگی را در هر سال در عدد ثابتی نگه دارد، بلکه باید بهطور متوسط رشد نقدینگی پایین و متناسب با نیاز اقتصاد باشد که حداقل در ۳۰ سال گذشته این متوسط نباید از حدود ۷ تا ۸ درصد بالاتر میرفت. همچنین لازم است اشاره شود که کنترل رشد نقدینگی اینطور نیست که بانک مرکزی یک شیرفلکه را اندکی ببندد و مشکل حل شود. رشد نقدینگی بهصورت درونزا و بهویژه متاثر از ناترازیهای اقتصاد رخ خواهد داد و بدون پذیرش حذف آن ناترازیها، امکان کاهش نرخ رشد نقدینگی و لذا کاهش نرخ تورم و لذا کاهش احتمال شوک ارزی، شوک قیمت مسکن، شوک قیمت بنزین و. وجود نخواهد داشت.
از همه اقتصادخواندههای عزیز استدعا دارم اگر نگران له شدن محرومان هستند که من خود از میان آنها برخاستهام و بیش از هر اقتصادخواندهای دردهای آنها را درک میکنم، تمرکز خود را بر مطالبه رفع ناترازی موجود در اقتصاد و کاهش محسوس رشد متوسط نقدینگی قرار دهند تا به جای دادن داروی تسکین موقت به شکل کنترل تصنعی قیمتها در تخفیف آلام مردم، درمان بلندمدت جهشهای قیمتی و تورمی را توصیه کرده باشند. استدعا دارم اقتصادخواندههایی که با اصول اولیه و بنیادین اقتصاد آشنایی دارند، از نظام تصمیمگیری مطالبه کنند که تصنعی به کنترل و ثابت نگه داشتن قیمتها نپردازد.
کنترل تصنعی قیمتها تمام آنچه را قطرهقطره در زمانی طولانی عاید محرومان میکند، بهطور یکجا و طی یک شوک قیمتی از محرومان میگیرد و حتی بیشتر. من که در میان انبوه فقر و محرومیت رشد کردهام، از شما خواهش میکنم از هیچ کنترل قیمتی حمایت نکنید تا اینچنین ضربات سهمگین به محرومان از ناحیه شوکهای قیمتی وارد نشود. احساس یک چیز است و تعقل چیزی دیگر و متاسفانه دنیای پدیدههای اقتصادی دنیای احساس نیست و با غصه خوردن برای محرومان مشکلی حل نمیشود. ما فقط زمانی میتوانیم از در امان ماندن محرومان خیالمان راحت شود که از شکلگیری زمینه و بستر برای جهشهای قیمتی جلوگیری کنیم. تازه آن موقع است که میتوانیم به بهبود وضعیت محرومان بیندیشیم.
✅ شاخص بورس ونزوئلا پنج سال پیش در حدود ۱۰۰۰ واحد قرار داشت و امروز در حدود ۱۳۳ هزار واحدی معامله می شود که رشد آن متاثر از تورم میلیون درصدی در این کشور هست و هنوز هم از تورم جاری کشور عقب هست.
✅ اما شاخص بورس ایران پنج سال پیش در کانال ۶۰ هزار واحدی معامله می شد و امروز ۱9 فروردین سال ۱۳۹۹ در حدود ۵7۷ هزار واحدی قرار گرفته است که نشان از رشد ۸۰۰ درصدی داشته است.
✅ رشد بورس ونزوئلا متاثر از تورم جاری این کشور است و بسیار عقبتر از آن میباشد اما بررسی تورم ایران و حتی مبنا قرار دادن دلار ۳۵۰۰ تومان در پنج سال پیش نشاندهنده حباب در شاخص بورس ایران هست.
✅ برخی از کاربران بورس ایران را با بورس ونزوئلا قیاس میکردند اما باید دقت کنند ما نه تورمی میلیون درصدی داریم نه ارزش پول کشورمان میلیون درصد افت کرده است؛ بورس پذیرای سفتهبازی سنگین میباشد و زمانی حباب خود را از دست خواهد داد.
✅ توصیه اکید این هست بیش از ۲۰ درصد از نقدینگی راکد خود را در بورس تزریق نکنید.
تقویت پول ملی یعنی جلوی رشد بیحساب نقدینگی رو گرفتن؛ یعنی جلوی خلق پول پانزی رو گرفتن؛ یعنی سامان دادن به این نظام بانکی بی در و پیکر؛ یعنی اختیار ترامه بانک مرکزی رو در دست گرفتن.
آخرین آمار نقدینگی منتشر شده مربوط به آذر ۹۹ هست. از آذر ۹۷ تا آذر ۹۹ نقدینگی از ۱۷۶۴ ه.م.ت رسیده به ۳۱۳۰ ه.م.ت. یعنی در این دو سال، بانکها پول تو جیب مردم رو سالی ۳۳٪ رقیق کردن، و این حتی ۶٪ بدتر از میانگین دهههای گذشته است. آذر گذشته بانکها روزی ۳ ه.م.ت نقدینگی خلق میکردند. وضعیت فروردین رو منتشر نمیکنید تا بفهمیم چه خبر بوده.
اگه تقویت ارزش پول ملی به آسونی فروختن دلارهای نفتی بود دیگه چه نیازی به شما و بانک مرکزی بود؟!
وقتی میگن تقویت پول ملی، یعنی رشد نقدینگی رو قاعدهمند و متناسب با رشد اقتصادی کنید. آیا میتونید توضیح بدهید که چرا در این دو ساله نه تنها سرعت رشد نقدینگی کم نشده که بیشتر هم شده؟ برنامهای برای کاهش سرعت رشد نقدینگی دارید؟ اصلا دانشش رو دارید؟ میتونید ساز و کارهای خلق نقدینگی رو توضیح بدهید؟ عوامل موثر بر رشد نقدینگی رو میشناسید؟
۱- جهش بورس باعث جهش دلار میشود یا جهش دلار باعث جهش بورس؟ جهش مسکن بهدلیل جهش بورس اتفاق افتاد یا عامل دیگری در کار بود؟ بورس عامل تورم است یا سپر تورمی؟ اینها سوالاتی هست که در یک سال اخیر محل مجادله بین محافل اقتصادی مختلف بوده است. واقعیت آن است که جهش بازارهای دارایی اعم از سهام، مسکن و ارز بیش از آنکه تحتتاثیر یکدیگر باشند از عامل مشترک دیگری اثر میپذیرند که همان رشد بیضابطه نقدینگی یا همان موتور تورم است.
۲- آنچه باعث جهش بازارها در یک سال اخیر شده، شتاب گرفتن موتور نقدینگی بوده است که البته رشد بیشتر سهم بخش سیال آن نسبت به بخش غیرسیال (شبه پول) اثر تخریبی مضاعف آن را در پی داشته است. همه بازارها تحتتاثیر این موتور تورمساز دچار شوک قیمتی شدند؛ اما تاخیر یا تعجیل بازارها در نمایش این شوک به هیچوجه بیانگر رابطه علت و معلولی بین جهش دو بازار نیست.
۳- موتور تورم که روشن شد، هیچ بازاری قادر به جلوگیری از ظهور آثار آن در قیمت کالاهای مختلف نخواهد بود. تنها کاری که میتوان کرد این است که با اثرگذاری تی روی ترکیب پول و شبهپول، ظهور کامل تبعات رشد نقدینگی را به تاخیر انداخت؛ اما نمیتوان این آثار را ازبین برد. بنابراین هیچ بازاری نه میتواند عامل جهش بازارهای دیگر باشد و نه سپر یا ضربهگیر تورم. مثلا بازار مسکن در سال ۱۳۸۶ یکی از شدیدترین شوکها را تجربه کرد؛ ولی باعث جهش سایر بازارها نشد و فقط متعاقب آن تعدادی از قیمتهای نسبی مثل اجاره مسکن افزایش یافت. در مثالی دیگر میتوان به بورس ونزوئلا اشاره کرد که در سالهای اخیر جهشهای خیرهکنندهای داشته است؛ اما این جهشها سپر تورمهای افسانهای ونزوئلا نشده است.
۴- بر همین اساس، آنچه باعث جهش قیمتی بازارهای مختلف میشود که بعضا شکل اضافهپرش به خود میگیرد نه تحولات بازارهای دیگر که تهای اقتصادی دولت است. اگر دولت اصل بودجه متعادل (تعادل دخل و خرج) را رعایت نکند و کسری خود را به خزانه بانک مرکزی (خلق پول) تحمیل کند یا اگر نظام بانکی هزینه ناکارآمدی خود را به بانک مرکزی تحمیل کند، نتیجه هر دو وضعیت، روشن شدن موتور نقدینگی و بهدنبال آن جهش سریالی بازارها خواهد بود و همانطور که اشاره شد سریالی بودن این جهشها به معنی رابطه علت و معلولی بین آنها نیست و صرفا بیانگر ریشه مشترک جهشهاست.
۵- نقشی که تگذار میتواند ایفا کند آن است که از تبدیل جهش به اضافهپرش در یک بازار که معمولا بهدلیل تخمین غیرواقعی از انتظارات تورمی اتفاق میافتد، پیشگیری کند و گرنه ریسک سقوط پسینی و ابرنوسان در کمین خواهد بود. یکی از بهترین شاخصها درخصوص تشخیص جهش و اضافهپرش همانطور که در سرمقاله قبلی اشاره شد رشد اقتصادی اسمی است (اشاره به این نکته لازم است که برخی این شاخص را با رشد اقتصادی واقعی اشتباه میگیرند که همین عامل باعث نقدهای پراشتباهی شده است). البته با بررسی وضعیت زیرگروههای تولید ناخالص داخلی و روند تغییرات ارزش افزوده در کنار چشمانداز تغییرات تکنولوژی میتوان به اطلاعات دقیقتری در این خصوص دست یافت و کیفیت تگذاری را ارتقا داد.
۶- عملیات بازار باز بهترین ابزار برای پیشگیری از اضافهپرش بازارهاست و همانطور که در سرمقاله روز سهشنبه اشاره شد بزرگترین خطای تگذار، غفلت از بهکارگیری این ابزار در اوایل سال گذشته برای پیشگیری از ریسک ابرنوسان بوده است. بهعبارت دقیقتر، تگذاران اقتصادی چندین خطای پیاپی را مرتکب شدهاند که ابتدا باعث جهش سپس اضافهپرش و متعاقبا ابرنوسان بازارها شدند؛ اما متاسفانه در بسیاری از تحلیلها، خطاهای تگذار نادیده گرفته شده و آدرسهای غلط و القایی تگذاران برجسته میشود.
۷- نقد اشتباهات تگذاران نه برای مچگیری بلکه برای اصلاح و بهبود کیفیت تگذاری ضروری است و این، تنها راه نجات مهمترین بازار کشور یعنی بورس است. البته آب رفته را نمیتوان به جو برگرداند؛ اما میتوان چرخه اشتباهات را که باعث زمینگیر شدن بورس شده است، متوقف کرد. هدایت جریان پولی کشور به بورس (در ابعادی فراتر از بازار ثانویه) منوط به جذابسازی بورس همزمان با حذف جذابیتهای گمراهکننده از بازارهای مسکن، طلا و ارز است. بهعبارت دقیقتر، نقشه راه حرکت به این مقصد فراتر از آزادسازی بورس از منگنه دامنه نوسان و قیمتهای دستوری است و باید شامل مهار انتظارات تورمی برای جلوگیری از پناه بردن به طلا و ارز و نیز، وضع مالیات سالانه بر املاک و سایر مالیاتهای مکمل برای جلوگیری از ملّاکی و سفتهبازی روی ملک باشد.
اگر بخواهیم فهرست شوربخت ترین مردم جهان در سال های اخیر را تعیین کنیم شاید مردم ونزوئلا جائی در صدر فهرست باشند. این کشور بزرگترین معادن نفت جهان را در اختیار دارد، مردم آن از فقیر ترین و در مانده ترین مردم جهان هستند. اکثراً به کشور های اطراف متواری شده و در فقر و بی نوایی زندگی می کنند. این کشور اخیراً از تورم حدود دوهزار و هفتصد درصد برخوردار است. نرخ تورم در سال ۲۰۱۳ زیر شصت در صد بود طی دو سال به دویست درصد رسید و همچنان شتابان از مرز دو هزار درصد در سال فراتر می رود.
این کشور نفت خیز یک شریک تجاری بزرگ دارد، یعنی حکومتگران یک شریک دارند، و آن هم روسیه است. شرکت نفت روسی رُزنِفت کنترل تولید نفت ونزوئلا و صادرات آن را به دست داشت. این کنترل را نیز از طریق تامین وام های کلان به دولت ونزوئلا کسب کرده بود. می توان تصور کرد که پول بی ارزش ونزوئلا که با سرعت نجومی بی ارزش تر می شود نمی تواند کفاف هزینه ژنرال ها و مقامات را بدهد. رُزنِفت به کمک آمده و در خبر ها بود که حقوق زیر میزی این بزرگان را با یورو و دلار تامین می کند، از روی رفاقت! برخی اقلام معیشتی را هم برای سایرین. سال گذشته که تحریم های آمریکا شدید تر شد، برای ایجاد اطمینان قلبی، رزنفت تمام دارایی های خود در ونزویلا را به یک شرکت گمنام روسی دیگر فروخت که صد درصد متعلق به دولت روسیه است. رسماً دولت روسیه صاحب اختیار منابع نفتی ونزوئلا شده است. در مقابل خدمات امنیتی نا قابل دوستانه ای هم ارایه می کند. در سال ۲۰۲۰ که برخی ژنرال ها اقدام به کودتا بر علیه رئیس جمهور مادورا کردند، دولت روسیه یک جمبوجت کماندو ارسال و ژنرال های کودتاچی را بر سر جایشان نشاند و رفیق مادورا، رئیس جمهور فاجعه زا، علی الحساب از مقام خود خیالش راحت است.
البته مادورا با انتخابات در سال ۲۰۱۸ برای شش سال دوم انتخاب شد. رقیب اصلی در زندان بود و البته کسی مجبور نبود به مادورا رای بدهد. اما هر کس رای می داد به طور خود کار در کارت ملی او یک ‘بسته حمایتی’ ثبت می شد که می توانست با ارائه آن کارت، سبد را از فروشگاه های دولتی دریافت کند و در صورت وم در بازار آزاد به چند برابر قیمت رسمی بفروشد.
این کارت ملی به نام کارت ‘سرزمینِ خانه’ در واقع یک ابزار کنترل اجتماعی است که در سال ۲۰۱۶ معرفی شد، هم اطلاعات شخصی را در بر دارد هم مثل یک کارت بانکی سهمیه کوپنی کالا های معیشتی به آن واریز می شود. از این کارت در انتخابات محلی و انتخاب رئیس جمهور بهره برداری شده است. رای بده سهمیه الکترونیکی غذا دریافت کن. مردم به این کارت و انتخابات می گویند ‘بازار رای در برابر گرسنگی’.
چرا ما در ریشه یابی مشکلات داخلی به دنبال عوامل خارجی هستیم؟ آیا اماراتیها، گرجستانیها و مردم ترکیه، پول و سرمایه خود را به بانکهای ایرانی منتقل میکنند؟ یا برعکس؟ چرا شهروندان به این فکر میافتند که داراییهای خود را به ارز تبدیل کرده و در خارج مستغلات بخرند؟ این سوال و دهها سوال مرتبط، به اصول ثابت حکمرانی بر میگردد.
اگر شخصی روزی چهار پاکت سیگار مصرف کند و نیم کیلو چربی وارد بدن خود کند و با هر چای دوازده حبه قند بخورد، نمیتواند وقتی در CCU بستری شد، روزگار و اطرافیان خود را سرزنش کند. حکمرانی مانند سلامتی جسم انسان، اصول دارد و اگر آن اصولِ جهان شمول رعایت نشوند، کارآمدی دچار اختلال میشود.
اولین شرط حکمرانی، ایجاد امنیت فکری، شغلی، مدنی و اقتصادی است. بعد از این که سطح قابل توجهی از این امنیت فردی تحقق پیدا کرد، حفظ هویت و تعلق خاطر اهمیت پیدا میکند.
اگر شهروندان یک کشور صبح از خواب بیدار شوند و متوجه شوند چهل درصد ارزش داراییهای آنها از بین رفته است به طور طبیعی در پی چارهاندیشی نخواهند بود؟
اکثریت مطلق مردم اتحادیه اروپا که ۵۰۸ میلیون نفر جمعیت دارد زندگی بسیار معمولی دارند: یک آپارتمان بسیار کوچک، یک دوچرخه، یک کارت مترو و قطار و یک شغل معمولی. اما بسیار راضی و خوشحال هستند، چون امنیت روانی دارند و در جوامعی با ثبات زندگی میکنند. نرخ تورم حدود ۲ درصد است و به همان میزان درآمد آنها در سال افزایش پیدا میکند و بنابراین احساس ثبات میکنند…
حکمرانی مانند پزشکی، مهندسی و معماری یک تخصص است: متونی در حد چند هزار کتاب دارد. محتاج تجربه و یادگیری است. به چارچوبی فکری به نام قرارداد اجتماعی میان مجریان نیاز دارد و از همه مهم تر تابع یک سیستم با ثبات است.
آیا آمریکا، روسیه، انگلستان، آلمان و چین می توانند نروژهراسی به راه اندازند؟
نمیتوانند! چون نروژ ثبات دارد.
با پنج میلیون و دویست هزار نفر جمعیت، ۳۷۱ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی دارد. با ۱.۲ درصد نرخ تورم، مردم این کشور ۷.۳ درصد از درآمد خود را پسانداز میکنند، این در شرایطی است که دستمزدها در سال ۴.۶ درصد افزایش پیدا می کنند. درآمد حاصل از نفت فقط به صندوق نفت» رفته و در صدها شرکت سرمایهگذاری میشود و تنها ۴ درصد از سود سرمایهگذاری در بودجه جاری به کار گرفته می شود. صندوق نفت نروژ حدود یک تریلیون دلار است. اصل و سود آن برای نسل های آتی است. درآمد سرانه در این کشور ۶۲۵۱۰ دلار است. با این آرامش، ثبات، امنیت، توزیع امکانات و آینده نگری، کدام کشور خارجی میتواند در نروژ نیتی ایجاد کند؟!
حکمرانی یک تخصص است. با تغییر وزرای اقتصادی اتفاق خاصی نمیافتد؛ باید اندیشههای حکمرانی را اصلاح کرد. وقتی شهروند به این نتیجه برسد حکومت برای رای و نظر او و همچنین برای خود او ارزشی قائل نیست، با حکومت هم همکاری نمیکند. ریشهی عموم نیتیها در نادیدهشدن و بنابراین در ناکارآمدی است.
درباره این سایت